تصویر هدر بخش پست‌ها

ℳ𝒶𝓈𝓉ℯ𝓇'𝓈 𝒷𝓇𝒾𝒹ℯ✨️

های گایز✨️ یه وب زدیم مخصوص افراد معتاد به کتاب و رمان‌. یه رمان جذاب که تا تهش نخونی دست نمیکشی . هر چهار فصل جذاب و دلنشین❤️ حتما فالو کن تا گممون نکنی💥

رمان عروس استاد90,91,92,93

رمان عروس استاد90,91,92,93

| Marl

❤️❤️

 

#عروس_استاد 

 

همزمان با من آرمین هم از اتاقش بیرون اومد،نگاهم برای چند لحظه روش مات موند. 

خیلی خوشتیپ شده بود مخصوصا اینکه همیشه تیپ رسمی می زد و این بار نیمه اسپورت پوشیده بود.  

به خاطر قولی که به خودم دادم خیلی زود نگاهم رو ازش گرفتم و با اخم رو برگردوندم،خواستم به سمت پله ها برم که صدای خشنش اومد

_تا اون آت آشغالا رو از صورتت پاک نکردی حق بیرون رفتن نداری. 

پوزخندی روی لبم نشست… به سمت اتاقم رفتم و گفتم 

_چه بهتر،نمیام. 

لحظه ای که داشتم از کنارش رد میشدم بازوم و گرفت… ناچارا با سری بالا گرفته جلوش ایستادم. 

لبخند محوی روی لبش نشست،انگار با همون لبخند داشت بهم هشدار میداد .

انقدر طولانی نگاهم کرد که دست و پامو گم کردم و خواستم حرفی بزنم که زودتر از من گفت

_اگه فکر کردی الان با بوسیدن اون ژر رو از روی لبت پاک می کنم کور خوندی،من هیچ وقت زنی و که این آت آشغالا روی لبش باشه نمی بوسم.

دستش و بالا آورد و با پشت دست تمام رنگ رو از روی لبم پاک کرد و پیروزمندانه گفت

_حالا بریم. 

تا خواستم چیزی بگم مچ دستم رو گرفت و دنبال خودش کشوند.… 

خون خونمو می خورد،از این که نمی تونستم تلافی کنم از خودم بدم میومد. 

توی سرم دنبال نقشه بودم که یاد یه فیلم افتادم…

چراغی توی سرم روشن شد،از خونه که بیرون رفتیم دستم و ول کرد… 

از پله ها پایین رفتم،عمدا روی پله ی آخر طوری وانمود کردم که پام پیچ خورده. 

همزمان جیغی کشیدم که شتاب زده برگشت و دستش و دور کمرم حلقه کرد. 

با ترس ساختی دستم رو دور گردنش انداختم و نگاهش کردم… عمیق به صورتم زل زد،قیافه ی مظلومانه ای به خودم گرفتم و نگاهش کردم. 

به خاطر شر بودنم هر وقت قیافه ی مظلومی به خودم می گرفتم خیلی جواب میداد. 

الان هم آرمین بی هیچ حرفی بهم خیره شده بود و جز به جز به صورتم نگاه می کرد. 

لبخند محوی زدم و سرم رو جلو بردم،چشماش حالت خماری پیدا کردن،می دونستم بوسیدن رو زیاد دوست نداره برای همین سرم رو توی گردنش فرو بردم.

از بوس عطر مارکش برای یه لحظه هوش از سرم پرید اما با چند بار پلک زدن به خودم اومدم. 

بوسه ی آرومی روی رگ گردنش زدم… به وضوح تکون خوردنش رو حس کردم. 

سرم رو عقب بردم و نگاهی به چشمای تب دارش انداختم .

صاف ایستادم،پوزخندی زدم و گفتم

_ خوشم میاد با این اخلاقت منم که به اوج می برمت،فقط حواست باشه به اون بالا ها عادت نکنی استاد تهرانی چون همیشه از این خبرا نیست. 

نگاه به قیافه ی مات بردش انداختم و با پوزخند ازش فاصله گرفتم

 

سوار ماشین شدم،خودمم می دونستم بد حالش و گرفتم ولی اصلا دلم نسوخت. 

حقشه،خودخواه عوضی… 

با مکث طولانی سوار شد و درو چنان بهم کوبید که یه لحظه فکر کردم الان در از جاش در میاد. 

پوزخندی زدم و صاف نشستم… با عصبانیت پاشو روی گاز فشرد و از خونه بیرون زد. 

معلوم بود عصبانی و کلافه ست که با این سرعت رانندگی می کرد اما من برعکس اون خونسرد بودم

کل مسیر به سکوت طی شد،اون طور که فهمیدم قرار اول جاده بود. 

از استاد آریا آدرس گرفت و در نهایت ماشین رو کنار جاده نگه داشت. 

اما چیزی که برام عجیب بود این بود که کلی ماشین کنار جاده نگه داشته بودن و چند تا دختر پسر هم کنار ماشین ها بودن. 

فکر می کردم فقط ما چهار نفریم. 

وقتی نگه داشتیم اولین نفر استاد آریا به سمتمون اومد… به احترامش پیاده شدم،با آرمین دست داد و با خوشرویی به من سلام کرد. 

ترانه به سمتم اومد،دستشو به سمتم دراز کرد و گفت

_دیر کردین. 

باهاش دست دادم و گفتم

_تقصیر آرمین بود بلند نمیشد،آخرم با یه پارچ آب بیدارش کردم. 

استاد آریایی قهقهه ای زد و آرمین چپ چپ نگاهم کرد .

ترانه با خنده گفت

_واقعا؟نمیاد بهشون. 

خواستم بگم به این بشر خیلی چیزا نمیاد که با دیدن ستاره حرف توی دهنم ماسید. 

با لبخند به سمتمون اومد و در کمال بی چشم و رویی روبه روی آرمین ایستاد.

دستش و به سمتش دراز کرد و گفت

_خوش اومدی. 

آرمین با بی تفاوتی سر تکون داد و بی اعتنا به دست دراز شده ی ستاره رو به من گفت

_سوار شو زیاد بقیه رو معطل نکنیم. 

نتونستم جوابشو بدم…خدایا اگه توی این سفر ستاره هم باشه که این سفر آخرم میشه. 

می دونم با دو تا عشوه آرمین رو رام خودش می کنه. 

دوباره یاد بوسه شون افتادم و تنم لرزید. 

ترانه سرش رو زیر گوشم آورد و گفت 

_رقیب عشقی؟ 

آب دهنم و قورت دادم و چیزی نگفتم

خودش فهمید که با لبخند گفت 

_ نگران نباش…نمی ذاریم بهش خوش بگذره. 

سری با درموندگی تکون دادم. 

استاد آریا دست ترانه رو گرفت و گفت

_بریم عزیزم،زیاد معطل نکن .

ترانه سری تکون داد و دستش رو به علامت خدافظی بالا آورد .

ستاره می خواست حرفی بزنه که آرمین عینکش رو به چشمش زد و انگار که اون وجود نداره سوار شد.  

بدون اینکه نگاه ازش بگیرم سوار شدم… 

به محض نشستن گفتم

_تو اینو دعوت کردی؟ 

سیگاری گوشه ی لبش گذاشت… روشن کرد و گفت 

_من دعوت کردم مشکلی داری

 

نگاهی با عصبانیت بهش انداختم و گفتم

_چرا؟ 

با خونسردی ماشینو راه انداخت و گفت

_اونش به تو ربط نداره. 

کارد می زدی خونم در نمیومد،با دندون های بهم چفت شده غریدم: 

_خیلی هم مربوطه چون که من… 

نتونستم ادامه ی حرفم و بزنم،چی می گفتم؟می گفتم زنتم؟ ولی من بیشتر برده ش بودم تا زنش. 

پوزخندی زد و با طعنه گفت 

_می بینم که تعصبات شروع شده؟هوا برت داشته زنمی و اختیار دار؟من واسه کارام به هیچ کس حساب پس نمیدم جوجه تو که جای خود داری. 

پک محکمی به سیگارش زد و پنجره رو باز کرد و سیگارو از پنجره بیرون انداخت.

صاف نشستم و در حالی که پوست لبم رو می جویدم به رو به رو نگاه کردم. 

کلی ماشین پشت هم بودیم که سرعت آرمین از همه بیشتر بود…ساعتی گذشت حوصلم واقعا سر رفته بود… داشتم با بی حوصلگی به اطراف نگاه می کردم که دستم گرم شد،متعجب برگشتم… آرمین بود که دستم و گرفته بود… 

یک تای ابروم بالا پرید،دستمو به سمت لب هاش برد و چندین بار پشت دستم و بوسید…کم مونده بود شاخ در بیارم که چشمم به ماشین ستاره افتاد. همراه یه دختر دیگه توی ماشین بود و داشت به ما نگاه می کرد .

خواستم دستم و بکشم که اجازه نداد… دندون هامو روی هم فشار دادم و غریدم

_اون قدر بدبختی که برای یه دختر نقش بازی می کنی!

عصبانی شد،دستم و ول کرد وبا خشم غرید 

_ببند دهنتو… 

با سرکشی جواب دادم

_نبندم چی کار می کنی؟دروغ میگم؟تو با تمام خودخواهیت یه موجود ضعیفی که توان مقابله کردن با یه دختر رو نداری،تو یه آدم بزدلی که کارتو با زور و تهدید پیش می بری،یه نامرد که بقیه براش مهم نیستن،فقط خودت آدمی اما بذار بهت بگم از نظر من تو آدم نیستی،کسی که به اسم استاد دانشگاه تدریس می کنه ولی راحت یه دختر و می خره یه آدم بی شرف و نامرده که… 

با پشت دست سیلی محکمی به صورتم کوبید اون قدر محکم که حرفم قطع شد و طعم خون توی دهنم حس کردم. 

غرید: 

_دعا کن توی ماشینیم چون اگه توی خونه می بودیم قسم می خورم با کمربند همه جاتو سیاه و کبود می کردم. الانم ببند دهنتو تا روی سگم بالا نزده و پرتت نکردم پایین